رادین عزیز مادر
رادین عزیز مامان این روزها یاد گرفتی که برای بغل کسایی که دوسشون داری مخصوصا بغل من و بابا رضا حمله میبری و کلی ذوق از خودت نشون میدی. وقتی که من از سرکار برمیگردم و تو بعد از ساعتها منو میبینی چنان ذوقی میکنی و به سمت بغلم هجوم میاری که دلم میخواد همون لحظه فدات بشم. عزیزکم نمیدونی چقدر از دیدن این صحنه هم غرق در لذت میشم و هم غرق در غصه. لذتم برای اینه که میبینم پسر نازم بزرگتر شده و با دیدن من ذوق و عشقش رو نشون میده و از اینکه میبینم اینهمه ساعت منتظر دیدن من بودی و بعد از دیدن من دیگه حتی یک ثانیه هم حاضر نیستی از بغل من به بغل کس دیگه ای بری و چنان خودت رو به آغوشم فشار میدی و شونه هام رو با زبون خوشگلت لیس میزنی و با لبهای خوشگلت برام...